دست ها را
سایبان چشمهایش کرد
جای جای جاده پر بود از
نشان رفتگانی چند
مرد اما
بی محابا کفش ها را کند
مثل خون تازه در رگهای پیر جاده
جاری شد
رفته رفته
مردشاهراهی شد برای راهیان سالهای بعد
سایبان چشمهایش کرد
جای جای جاده پر بود از
نشان رفتگانی چند
مرد اما
بی محابا کفش ها را کند
مثل خون تازه در رگهای پیر جاده
جاری شد
رفته رفته
مردشاهراهی شد برای راهیان سالهای بعد
No comments:
Post a Comment