Monday, June 27, 2005

هر شب که می خوابیم کمی تجربیات روزمان را فراموش می کنیم ، با وجود این ذهن ما با تمام نیرو فعالیت می کند . وقتی وارد دنیای رویا ها می شویم گویی از جهان خودمان بیرون می آییم و به واقعیتی دیگر پا می نهیم . تجسم چیز خیلی عجیبی است .یاد آوری یک رویا تقریبا همان قدر سخت است که شکار کردن یک یک پرنده با دست خالی ، اما گاهی وقتها پرنده می آید و به میل خودش روی شانه ما می نشیند . (یوستین گوردر )

Sunday, June 26, 2005

شعور خيلی مهمتر از حق انتخابه! بايد از خيلی جلوتر شروع کرد.

Monday, June 13, 2005

من نمی دانم چرا این روسری سیاه از سرم برداشته نمی شه تا یه روسری رنگی بهم هدیه می کنند . اتفاقی می افته که من مجبورم دوباره همین روسری رو سر کنم ...........


چه روزای سختیه

Friday, June 10, 2005

وقتی که نان نان نیست ، آب گرم است و روزنامه بیات
وقتی زمان رودخانه نیست مرداب است که هر بامداد دست تو خراشی بر چهره اش می اندازد .
وقتی که مدام گام بر میداری بی آنکه هیچ به جایی توانی رسید .
حتی هجوم یاد ها
تنهایی تو را نمی تاراند تنهایی تو را مضاعف می کند

Thursday, June 02, 2005

کاش هنوز به هم
همان دروغهای;,کودکانه را می گفتیم
این حقیقت عریان بی حیا
به چه دردی می خورد ؟