Tuesday, April 26, 2005

.....چه کسی میتونه
با قایق روی رود سفر کنه
بدون پارو ؟
چه کسی میتونه

با قایق روی رود سفر کنه
بدون باد ؟
.چه کسی میتونه
از دوستش جدا بشه
بدون ریختن اشک ؟
من میتونم
قایق سواری کنم

روی رود بدون پارو
من میتونم
قایق سواری کنم روی رود
دبدون باد
داما نمی تونم از دوستم جدا بشم
بدون اینکه اشک بریزم
.
وقتي هستي اينجا در کنار من حضورت رو حس نکردم چون هميشه بودي . وقتي خواستي بري باز هم خواستنت رو حس نکردم نگفتم نرو چون بودي حالا که رفتي اونقدر برام سخته که حتي اشک هم به ياريم نمي آد. رفتي بدون اينکه حس کنم .بفهمم و من يکدفعه تنها شدم. اونقدر تنها که احساس مي کنم گم شدم . حالا همه اش دنبالت مي گردم. مي خوام بهت بگم برگرد. بمون . من به موندنت به بودنت نياز دارم. وقتي باشي من هم هستم. بدون تو حتي اشک هم سراغم نمي ياد
بيا
.برگرد
.بمون .

Thursday, April 21, 2005

روباهي بامدادان به سايه خود نگاهي انداخت وگفت : امروز ناهار يک شتر مي خورم .
و سراسر روز در پي شتر مي گشت . اما در نيمروز بازسايه خودش را ديد و گفت : يک موش کافي است.
.جبران خلیل جبران .

Saturday, April 16, 2005

دوستت دارم بی آنکه بخواهمت
***
سالگشتگي ست اين
که به خود پيچي ابر وار
بغري بي آنکه بباري
.سالگشتگي ست اين
بي اين که بيفشاريش
؟سالگشتگي ست اين ؟
خواستنش تمناي هر رگ
بي آنکه در ميان باشدخوهشي حتي ؟
.نهايت عاشقي است اين ؟
آن وعده ديدار در فراسوي پيکر ها ؟
( احمد شاملو

Wednesday, April 06, 2005

سلام سلام
من هستما، گرچه کم
عيد شما مبارک! (ايبچه دِه بِس)
پسورد ياهو مسنجرم يادم رفته :( کسي حدسش نميزنه؟

Tuesday, April 05, 2005

مي دونم امروز صبح کي آسمون رو نقاشي کرده
اما ميدونم چشم از ديدن اينهمه زيبايي سير نميشه