Saturday, April 08, 2006


مادرم گندم درون آب می ریزد
پنجره بر آفتاب گرمی آور می گشاید
خانه می روبد
تا شب نوروز
خرمی در خانه ی ما پا گذارد
زندگی برکت پذیری با شگون خویشبشکفد
در ما و سر سبزی بر آردای
بهار ای میهمان ِ دیر آیند
هکم کمک این خانه آماده است
تک درخت ِ خانه ی همسایه ی ما هم برگ های تازه ای دادها ست
گاهگاهی همهمره پرواز ابری
در گذار بادبوی عطر نارس گل های وحشی
رادر نفس پیچیده ام
آزاداین همه می گویدم هرشباین
همه می گویدم هر روزباز
می آید بهار رفته از خانه
باز می آید بهار روشنی افروز