Saturday, August 30, 2003

كسي كه واقعا خودش رو دوستت مي دونه ممكنه برداشتش از دوستي همون برداشتِ تو نباشه، از رفتارش گيج نشو.

Thursday, August 28, 2003

Wednesday, August 27, 2003

ساده نيست دوباره شروع كنم، اينجا هوا بد است
براي مثل تو بودن، اينجا هوا بد است
كم كم فراموش مي شود آن روزهاي سخت
اما براي زندگي، اينجا هوا بد است
روزي نمي شود كه بيني و نشنوم؟
روزي كه با خداست كي؟ اينجا هوا بد است.

هانيه سقطچي
شيفتگي زماني است كه شخصي را مي بينيد و مي خواهيد همان كسي باشد كه شما مي خواهيد باشد ولي عشق پذيرفتن آن شخص به همان صورتي ست كه هست.
به سراغ من اگر می آييد، نرم و آهسته بياييد، مبادا که ترک بردارد "چينی نازک تنهايي من"

Tuesday, August 26, 2003

بادبادکهای بازيگوش دم تکان داده اند
بادبادک رفت بالا
قرقره از غصه لاغر شد
بادبادک جان چه ميبينی از آن بالا؟

Sunday, August 24, 2003

تابستونه
يه پنجره ي باز كه اون طرفش داره بارون مي باره

اينم كه داره مي خونه:
باز
اي الهه ناز
با دل من بساز
كين غم جانگداز
برود ز برم

باز
مي كنم دست ياري به سويت دراز
بيا تا غم خود را با راز و نياز
ز خاطر ببرم

آدم وسوسه مي شه از اين پنجره ي باز بپره بيرون

Thursday, August 21, 2003


فرهنگ زمين نه دردي از تو دوا مي كند و نه در سرنوشت اسرار آميز خودش اثر مي گذارد. فرهنگ زمين فقط مي تواند دايره المعارفي باشد براي ساير سيارات مسكون فضاي گسترده كه بدانند و بهتر زندگي كنند.

Monday, August 18, 2003

Wednesday, August 13, 2003

سر چشمه

در تاريكي چشمانت را جستم
در تاريكي چشمهايت را يافتم
و شبم پرستاره شد.
تو را صدا كردم
در تاريكترين شبها دلم صدايت كرد
و تو با طنين صدايم به سوي من آمدي.
با دستهايت براي دستهايم آواز خواندي
براي چشمهايم با چشمهايت
براي لبهايم با لبهايت
با تنت براي تنم آواز خواندي.

من با چشمهايت
انس گرفتم،
چيزي در من فروكش كرد
چيزي در من شكفت
من دوباره در گهواره كودكي خويش به خواب رفتم
و لبخند آن زمانيم را باز يافتم.
در من شك لانه كرده بود.

دستهاي تو چون چشمه ئي به سوي من جاري شد
و من تازه شدم من يقين كردم
يقين را چون عروسكي در آغوش گرفتم
و در گهواره سالهاي نخستين به خواب رفتم
در دامانت كه گهواره رؤياهايم بود.

و لبخند آن زماني، به لبهايم برگشت.

با تنت براي تنم لالا گفتي.
چشمهاي تو با من بود
و من چشمهايم را بستم
چرا كه دستهاي تو اطمينان بخش بود

بدي، در تاريكي است
شبها جنايتكارند
اي دلاويز من اي يقين! من با بدي قهرم
و ترا بسان روزي بزرگ آواز مي خوانم.

صدايت ميزنم گوش بده قلبم صدايت مي زند.
شب گرداگردم حصار كشيده است
و من به تو نگاه ميكنم،
از پنجره هاي دلم به ستارهايت نگاه مي كنم
چرا كه هر ستاره آفتابي است
من آفتاب را باور دارم
من دريا را باور دارم
و چشمهاي تو سرچشمه درياهاست
انسان سرچشمه درياهاست.


احمد شاملو

Tuesday, August 12, 2003

رو به سوي نور
با چشماني كور
كورِ كورِ كور

Saturday, August 09, 2003

دوستاي عزيزم در يك اقدام غافلگيرانه براي فرياد جشن تولد گرفتن و پستونك نقره اي با روبان قرمز به پاس يك سال تلاش در راه به فنا كشيدن زبان فارسي به فرياد اعطا شد.

بدين وسيله از كليه ي دست اندر كاران و عوامل پشت صحنه و جلوي صحنه، تشكر و قدر داني مي نمايم.

مدير اطلاع رساني اداره كل روابط عمومي سايت معظم فرياد

در حاشيه: هر كي "بستني با آتيش" نخورده، مي تونه مزه اش رو بپرسه.

Thursday, August 07, 2003

ويژه نامه آوا


فرياد يک ساله شد

Tuesday, August 05, 2003

Monday, August 04, 2003

هيچ چيز به صِرف سنّت بودن درست نيست،
نه اينكه هر چيز به صِرف سنّت بودن غلط باشد،
كه سنّت بودن مشروعيّت نمي بخشد.
فردي كه تنها به اين دليل كه گذشتگانش عملي را مي پسنديدند، به آن تن در مي دهد ........................... !!!