Saturday, November 30, 2002

اينجا كجاست؟


روز پنجم خلقت


Tuesday, November 26, 2002

آفرّين حسين

Monday, November 25, 2002

The Ball no question makes of Ayes and Noes
But Here or There as strikes the Player goes
And He that toss`d you down into the Field
He knows about it all- He knows - He knows

Friday, November 22, 2002

سبز قشنگترين رنگه، چون يعني آبادي
بنفش قشنگترين رنگه، چون يعني جلال
آبي قشنگترين رنگه، چون يعني عظمت و آرامش
قرمز قشنگترين رنگه، چون يعني شور
زرد قشنگترين رنگه، چون يعني تحرك
صورتي قشنگترين رنگه، چون يعني ملايمت
سياه قشنگترين رنگه، چون يعني بي انتهايي
سفيد قشنگترين رنگه, چون يعني پاكي

Thursday, November 21, 2002

لي لي, لي لي حوضك
مرغه رفت آب بخوره افتاد تو حوضك
يكي رفت درش بياره، افتاد و آب از سرش گذشت
يكي رفت كبابش كنه، باد از خاكسترش گذشت ...

Wednesday, November 20, 2002

در عشق دو ركعت است كه وضويش درست نيايد
الّا به خون

Sunday, November 17, 2002

پنجره ام رو به تهي باز شد
و من ويران شدم.

Friday, November 15, 2002

دهانت را مي بويند مبادا گفته باشي دوستت دارم
دلت را مي بويند مبادا شعله اي در آن نهان باشد

روزگار غريبي ست, نازنين
روزگار غريبي ست

و عشق را كنار تيرك راه بند تازيانه مي زنند

عشق را در پستوي خانه نهان بايد كرد
شوق را در پستوي خانه نهان بايد كرد

آنكه بر در مي كوبد شباهنگام، به كشتن چراغ آمده است

نور را در پستوي خانه نهان بايد كرد

ابليس پيروز مست، سور عزاي ما را بر سفره نشسته است

خداي را در پستوي خانه نهان بايد كرد
خداي را در پستوي خانه نهان بايد كرد

Wednesday, November 13, 2002

سوال
با اجازه طراح تمپيلت يك كم رنگهاش رو عوض كردم

Monday, November 11, 2002

يه غروب،....... شب
انگار مِه ، صداها رو هم تو خودش حل مي كرد
اما، " صدايي كه مال اين نزديكيها نبود " نذاشت مِه و شب رو لمس كنه
و از دستش داد
چيز ديگه اي بدست آورد
اين بهتر بود
كوتاه بود
" مي ارزيد "

Sunday, November 10, 2002

به سراغ من اگر مي آييد
نرم و آهسته بياييد
مبادا كه ترك بردارد
چيني نازك تنهايي من

Thursday, November 07, 2002

ما نه افرادي مجزا، كه تجلي زمين هستيم، تجلي حيات.
نمي توانيم آن اندازه از زمين دور شويم كه خود را چندان از آن جدا ببينيم. ما همواره با حركات عظيم آن حركت مي كنيم، و رشد ما بخشي از رشد عظيم زمين است.
چه بارونييييييييي

Tuesday, November 05, 2002

يه ماه رمضون ديگه

Sunday, November 03, 2002

خيلي خيلي خيلي از خانم چشم عسلي به خاطر طراحي تمپليت تازه ام ,ممنونم,.دست شما درد نكنه.
من با تو زندگي مي كنم و تو نمي داني ، نمي بيني،نگاهم را و وجودم را كه مي لرزد.
تو نيستي و من همچنان با تو زندگي مي كنم. تو را در جاي جاي اتاقم لمس مي كنم،حضورت را مي بويم،حتي به نگا هت كه به چشمهايم خيره است لبخند مي زنم و تو نمي داني .
هرگز نفسم با نفست درآميخته نشد ولي من هر روز با تو نفس مي كشم.هر روز با تو مي آغازم.
تو را ماه ها نمي بينم ولي تو همان دايره زريني كه هر روز وجودم با گرماي وجودت از خود بيخود مي شود.
تو را نمي بينم اما با يادت مستم.من با تو زندگي مي كنم.
نوشته شده در ساعت12:41توسط يلدا

Saturday, November 02, 2002

كاش مي شد,
اما نمي شه!

اين مرامِ روزگاره
پرشين بلاگ دوباره اومد

Friday, November 01, 2002

And this I know: whether the one True Light
Kindle to love, or wrath consume me quite
One Glimpse of it within the Tavern caught
Better than in the Temple lost outright
*تولدت مبارك*