Sunday, June 22, 2003

يادم هست روزي را كه از من پرسيده بودي كه وسعت كره زمين چقدر است؟
جوابش را نمي دانستم... عددي بزرگ برايت شمردم و تو خنديدي... و پرسيدي راستي چه مقدار از اين كره بزرگ از آن توست؟!
خود جواب دادي هيچ!!...
از من پرسيدي راستي چرا ملتها، اقوام، زمين داران يكديگر را ميدرند؟ گفتي حال كه همه چيز واحدي دارد خانه، پارچه، سطح و....و...
واحد عشق چيست؟ دوست داشتن؟ من با چه مقياسي مي توانم بگويم دوستت دارم؟!... تا چه اندازه؟!...
از من پرسيدي آنگاه كه من و تو و بقول تو ما باشيم، ميزان دوست داشتنمان چه اندازه است؟
حال كه فكر مي كنم هنوز نمي دانم چقدر دوستت دارم... ولي مي دانم دوستت دارم!
از من پرسيده بودي حالا كه وسعت زمين را نمي داني... لااقل اندازه قلبت را بگو... و ميزان عشقت را؟!!..
پرسيدي قلب توبه چه اندازه است كه همة ما را دوست داري؟ مرا... تو را... و بقول تو ما را...
پرسيدي... چرا هيچ گاه با زبانم عشق را بيان نكرده ام؟ اما نگاهت هميشه عاشق بود؟
نمي دانم...
شايد مي خواهم وسعت عشقم را از اعماق وجودم بيابي...
از نگاهم...
بي حرفي...
بي كلامي...

No comments: