من دارم میرم مسافرت فکر کنم تا مدتها نتونم این وبلاگ رو آپ دیت کنم
پس اینجا رو میزارم واسه فریاد عزیز و خوب دیگه وقتشه خودش هم به خودش سربزنه
با تشکر از همه دوستانی که حضور این مهمون ناخونده رو تحمل کردن
خداحافظ..........و.........برمیگردم
Sunday, July 31, 2005
Friday, July 29, 2005
Thursday, July 28, 2005
Sunday, July 24, 2005
به یاد احمد شاملو
« مرگ را پروای آن نیست
که به انگیزه ای اندیشد . »
اینو یکی می گف
که سر پیچ خیابون وایساده بود.
« زندگی را فرصتی آنقدر نیست
که در آینه به قدمت خویش بنگرد
یا از لبخنده و اشک
یکی را سنجیده گزین کند .»
اینو یکی می گف
که سر سه راهی وایساده بود.
« عشق را مجالی نیست
حتی آنقدر که بگوید
برای چه دوستت میدارم »
والاهه اینم یکی دیگه می گف :
سرو لرزونی که
راست
وسط چهار راه هر ور باد
وایساده بود
« مرگ را پروای آن نیست
که به انگیزه ای اندیشد . »
اینو یکی می گف
که سر پیچ خیابون وایساده بود.
« زندگی را فرصتی آنقدر نیست
که در آینه به قدمت خویش بنگرد
یا از لبخنده و اشک
یکی را سنجیده گزین کند .»
اینو یکی می گف
که سر سه راهی وایساده بود.
« عشق را مجالی نیست
حتی آنقدر که بگوید
برای چه دوستت میدارم »
والاهه اینم یکی دیگه می گف :
سرو لرزونی که
راست
وسط چهار راه هر ور باد
وایساده بود
Friday, July 22, 2005
Sunday, July 17, 2005
Tuesday, July 12, 2005
بدجوری کلافه ام کلافه و سر در گم می خوام بهت بگم دوستت دارم اما نمی تونم هر بار و هر بار اما باز هم جرات نمی کنم . میام نگات می کنم به خودت به عکسات به آی دی هات به شماره تلفن ات و هر بار می خوام بهت بگم دوستت دارم . اما ...چرا ؟
چرا بهت بگم چه دلیلی داره من که می دونم برات اهمیتی نداره می دونم که هر بار که کنارت هستم منو می بینی اما انگار که ندیدی می دونم که تو هیچ وقت به عکسهای من به آی دی های من به نوشته هام به وبلاگ هام نگاه نمی کنی شاید ببینی یه گوشه ای نشستم دارم بهت فکر می کنم اما مثل همیشه از کنارم رد می شی تا به یه حادثه جدید برسی به یه هیجان که باز برگردی سر جای اولت و باز هم منو نبینی .
باید بهت بگم دوستت دارم اما دلم نمی خواد .
شاید یه روزی بهت گفتم فقط خیلی دیر ..
چرا بهت بگم چه دلیلی داره من که می دونم برات اهمیتی نداره می دونم که هر بار که کنارت هستم منو می بینی اما انگار که ندیدی می دونم که تو هیچ وقت به عکسهای من به آی دی های من به نوشته هام به وبلاگ هام نگاه نمی کنی شاید ببینی یه گوشه ای نشستم دارم بهت فکر می کنم اما مثل همیشه از کنارم رد می شی تا به یه حادثه جدید برسی به یه هیجان که باز برگردی سر جای اولت و باز هم منو نبینی .
باید بهت بگم دوستت دارم اما دلم نمی خواد .
شاید یه روزی بهت گفتم فقط خیلی دیر ..