Thursday, February 17, 2005

بیشتر از یک هفته است که از حادثه ای به اسم بحران برف میگذره .
پاکی و امید سپیدی که در این روزهای گذشته تبدیل به هراس و اضطراب شده بود. همه از اتفاقات گفتند ونوشتند . و سخنی نیست.
بارید . ویران کرد . کشت .
اما آنچه در این چند روز من دیدم . بی لیاقتی بود . و بس
همیشه در همه جا برف می بارد . زیاد هم می بارد . بر عکس زلزله و سونامی آنچه قابل پیش بینی هست اتفاقات جوی است . هرچه در این شهر اتفاق افتاد فقط و فقط باعث اش بی لیاقتی محض بود . بی لیاقتی همه آنهایی که در این خطه پشت نام شان و پست و مقام شان پسوند( دار ) اضافه شده .
شهر ما شهر بزرگی است و باران در آن بسیار می بارد آنقدر که بارش باران برای ما مثل نفس کشیدن عادی است . اما اگر دوروز پشت سر هم باران ببارد تردد در سطح شهر مشکل می شود . خیابان ها بسته می شود . دلیلش چیه موقعیت جغرافیایی شهر؟
فقط غلط بودن ساخت و ساز شهری . خوب پس از یه برف سنگین و چند روزه چه انتظاری باید داشت؟
هیچ و هیچ و ما هم انتظاری نداشتیم از هیچ کس از هیچ وزیر بی مسئولیتی . از هیچ استاندار دروغگو و ابلهی . از هیچ شهردار احمق و بی لیاقتی از هیچ کس .
اگر گذرتان این چند روز به سرزمین زیبا و پر باران ما افتاد و چند قدمی در شهر سرما زده ( و به قول آقایان بحران زده ) راه رفتید می بینید که ما هیچ وقت از هیچ کس انتظاری نداشتیم شهر ما ذره ذره ویران می شود . و تمام اعتماد و انسانیت باقی مانده در وجود مردم با آن نیز .
برف آب می شود اما زخمهای بی مرحم پس آن چی ؟

No comments: