Sunday, August 24, 2003

تابستونه
يه پنجره ي باز كه اون طرفش داره بارون مي باره

اينم كه داره مي خونه:
باز
اي الهه ناز
با دل من بساز
كين غم جانگداز
برود ز برم

باز
مي كنم دست ياري به سويت دراز
بيا تا غم خود را با راز و نياز
ز خاطر ببرم

آدم وسوسه مي شه از اين پنجره ي باز بپره بيرون

No comments: